کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است            از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است

مهربـانویی که با لبخند مهـمان می‌کـند            باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است


می‌نـشـیند پای حرفِ زائران خـسته‌دل            فکر و ذکرش غصه‌های بیشمار مردم است

در حریمش می‌شود همسایهٔ خوب خدا            هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است

در مسیرِ چادرش خورشید زانو می‌زند            بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است

از ضریحش گریه می‌بارد! نه اینکه معجزه‌ست            روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : میثم کاوسی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

از ادب در حرمت قامت زوّار خم است            هر که زانو زده در محضر تو محترم است

قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد            هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است


«بهجت» از قلب ضریحت همه‌جا را پر کرد            آنچه در صحن تو هرگز نتوان یافت غم است

عالِـمان ریـزه‌خـور سفـرۀ احسان تـوأند            عالَمی سائل و ایوان تو دارالکـرم است

«مرعشی» وار شدم زائر زهرا در عرش            بین خاکی که در آن فاطمه صاحب حرم است

قصد قم می‌کنم از مشهد و در هر نفسم            یارضاجان دم و معصومه مدد بازدم است

شد پناهنده به منظومۀ صحنت «پروین»            حـرمت امـن‌ترین خـانـۀ اهل قـلـم است

وقت توصیف شکوه تو مضامین لال‌اند            شاعران مدح تو را هر چه بگویند کم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست            شيرينیِ اين لحظه‌ها در هر وصالی نيست

مهـمان درگـاهـت شدم با اين‌كه می‌دانم            اين خـانه جای هر گدای لاابـالی نيست


مانـند شـمعی می‌درخـشی بـين زائـرها            دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست

باران لطف و رحمتت يک‌ريز می‌بارد            در هيچ فصلی اين حوالی خشک‌سالی نيست

حاجت‌روا از قم به تهران باز می‌گردم؟            بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست

خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو            جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

قــبـلـۀ هـفـتــم مـا قـبـلـۀ هــشـتـم دارد            تـا خـراسـان رضـا آیـنـه در قــم دارد

توبه شد عـاقـبت گریۀ هر زائر مست            بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد


« بُعـد منزل نَبُود در سفـر روحـانی»            هـر سـلامی بـفـرسـتـیـم، عـلـیکم دارد

می‌روم در حرم از صحن به صحنی دیگر            مـوج تا در دل دریـاست، تلاطـم دارد

عکـسم افـتاد در آئـیـنۀ صحـن و دیـدم            شـیـشه این مرتبه با سنگ تـفاهم دارد

هم کریمه‌ست و هم از نسل کریمان بانو            پـس گـدا در حـرمـش حـق تـقـدم دارد

لطف بی‌بی‌ست که در جمعیت شاعر‌ها            شاطر عباس قـمی، فـیض تکـلـم دارد

مرغ دل گرچه سیاه است ولی از سر لطف            از سـر گـنـبـد او حـسـرت گـنـدم دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مزیّن کن نگاهت را به نام جعفر صادق            که عطر عافیت دارد پیام جعفر صادق

اگر مهتاب می‌تابد به شام کوچه‌های شهر            شفای نـور می‌گیرد ز بام جعفر صادق


ببین اعجاز نامش را که می‌یابد تبار دل            بهاری از حلاوت در سلام جعفر صادق

صلابت را تماشا کن که همچون بید می‌لرزد            بنای کاخ منصور از کلام جعفر صادق

نگاه غصه را پر کن که دست شب به جای نور            شرار زهر می‌ریزد به جام جعفر صادق

دگر ای آسمان شهر! بس کن شهد باران را            که شد تلخ از غم و اندوه، کام جعفر صادق

به پایش آسمان از چشم خود خورشید می‌بارد            به دل دارد چراغ از احترام جعفر صادق

عبور از خط آخر پیش پای توست کاری کن            که دستت را بگیرد فیض عام جعفر صادق

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سعید تاج‌محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما            جان ما قربان تو ای نوح کشتی‌بان ما

از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد            داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما


راست می‌گویند نام مذهب ما جعفری‌ست            جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما

 از تو می‌خواندم که نام آتش آمد بر زبان            صحبت از "در" شد که آتش زد به جسم و جان ما

ای شـهـید آتش جـهـل مدیـنه! پس چرا            جای تو از مادرت می‌خواند روضه‌خوان ما؟

شعر می‌خوانَد کمیت و روضه می‌خوانی به اشک            آه از جدّ غریب و بی‌کس و عطشان ما

خانه‌ات را کربلا کردی و ما آموخـتیم            هست دنـیـای بـدون کـربـلا زنـدان مـا

آستان قدس صادق می‌شود روزی بقیع            بر ضریحت می‌رسد چندی دگر دستان ما

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بُـردنـد اگر هجـوم به بـیت مـطهـّرش            در پشت در نبود گـرانـمایه هـمسرش

شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او            بر سر نـبـود تـیـغ عـدوی ستـمگـرش


گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی            دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش

گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا            دیگر نـسوخـت لالـۀ کـوثـر بـرابـرش

گیرم که بود مـادر طـفـلان او غـمـین            دیگـر نـبـود غـنچـۀ نـشکـفـته پرپرش

باید گـریـست در غـم آن طفـل نازنین            طفـلی که دید حـادثه در بـطنِ مادرش

بـا آن کـه بـرد پـای پـیــاده عــدو ورا            دیگر نـبود شـاهـد آن لحـظه دخـترش

عـمـامـه‌اش فـتـاد اگـر چه ز سر ولی            دیگر نبـود هـجـمـۀ نا اهـل بر سـرش

از غـصّه دید گـریۀ اهل و عـیال خود            امّا ندید صدْمـه به پهـلـوی هـمـسرش

گرچه نشـست آه و فغـانش به دل ولی            سیـلی نخـورد بر رخ تنهـا صنـوبرش

خون می‌شود دو دیدۀ "یاسر" چو قلب یار            زین ظلمِ بی‌شمار که سخت‌ است باورش

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن صنوبری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

نشسته بر لب ساحل، شکسته‌زورقِ عاشق            که‌راست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟

به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟            کجا حریفِ تو باشد دلِ شکـسـتۀ قایق؟


نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن            زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق

مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی»            وگرنه عقـل ندارد رهی به کوی حقایق

تویی که علم یقـینی، به دین اول و آخر            تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق

چو طفل مکتب تو «بوحنیفه» است چه گویم            ز حـلـقـۀ تو بجـویم اگر مـشـایـخ واثـق

به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم            ز کیمیای تو «جابر» حکیم گشته و حاذق

چه داشت خرقۀ «سفیان» به جز ریا؛ و چه عریان؟            تو خرقه‌پوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق

زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر            نگـاه کـردی و آنگه پـرید رنگ منافـق

عیار عقل تو بودی به گفـتگوی مکاتب            مراد عـلم تو بودی ز جستجـوی دقـائق

تویی تو چشمۀ جوشان، تویی تو بحر خروشان            شکسته‌زورقِ ساحل، منم، به سوی تو شائق

ز خویش می‌روم امشب به سوی غربت دریا            سیـاه‌پـوش عـزای امـام جـعـفـر صادق

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

بسم الله اگر طالـب نـوری دل عـاشـق!            بـسم الله اگر هـست تو را رأی مـوافـق

ایـنـک تـو این راه بـه ادراک حـقـایـق            بنشین نفسی، این تو و این‌ منبر صادق


بـگــذار بـه آئـیـنـۀ تــو نــور بــتــابــد

نـزدیک بـمـان، هرچند از دور بـتـابـد

علم، اول و آخر شده در دفـتر او جمع            الــمـنـةُ للَه کـه نـشـد مــنـبـر او جــمـع

چونان که ملائک همه در محضر او جمع            هستند فـقـیهـان همه دور و بر او جمع

عـلامـه بـه عـلامـه مـفـسّر به مـفـسـّر

بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر

افـتـاده عـقـول هـمـه در پـای کـلامـش            تـوحـیـد مـفـضـّـل نـم دریـای کـلامـش

طبـع شـعـرا بـسـته به انـشای کـلامـش            حکم فـقـهـا مُـهـر به امـضای کـلامش

دور است ز درک سخـنش علم افاضل

دنیا شده بی‌بـهـره از این بحـر فـضائل

در صدق که نام‌آور و در علم رفیع است            همواره گنهکارم و همواره شفیع است

او گـوشه‌نـشین شب بی‌نـور بقیع است            از روضۀ تنهایی او خون دل شیعه است

مائـیم و غـم بی‌کـسی حـضرت صادق

تـنـهـا شـده تـا شـیـعـه نـمـانـد مـتـفـرّق

بـوده است پـریـشـان پـریـشـانی جدش            حـیران شده از روضۀ حـیـرانی جدش

سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش            خون می‌چکد از صورت نورانی جدش

اشکـش شده جـاری به غـم کـرببلایش

یک عمر خودش روضه گرفته ست برایش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در ردیف شعر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

افـتـاده عـقـول هـمه در پـای ســوادش            تـوحـیـد مـفـضـّل نـم دریـای ســوادش

طبـع شـعـرا بـسـته به انـشای سـوادش            حکم فـقـهـا مُـهـر به امـضای سـوادش

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

ریزد سرشکِ زهرا، از دیده چون ستاره            داغ امـام صـادق، زد بر دلش شـراره

با چشم دل نظر کن، یک لحظه در مدینه            بر تربتش که دارد، بر غربتـش اشاره


دل تنگِ مادرش بود، آن یادگار زهرا            مهـمان مـادرش شد، با قـلب پاره پاره

پای پـیاده در شب، می‌بُردنـش ز خانه            از ظلم و جور منصور، خون شد دلش هماره

کی دیـده پـیـرمـردِ هـفـتـاد سالـه‌ای را            در کـوچه‌ها پـیـاده، دنـبال یک سواره

شد فاطمیه تکرار، آتش گرفت گـلزار            امـا زنی نـبـوده، در پـشـت در دوباره

می‌زد قدم در آتش، می‌گفت وای مادر            جز سوختن چه راهی، جز ساختن چه چاره

یکبار منزلش سوخت، صد مرتبه دلش سوخت            بر حال کـودکـانـش، بـنـمود تا نـظاره

صد شکر دخترانش، بابا کنارشان بود            غارت نشد از آنها، خلخال و گوشواره

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و اغراق بی مورد در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هر شب به یک بهانه، می‌بُردنش ز خانه            از ظلم و جور منصور، خون شد دلش هماره

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای سبز پوش عشقِ تو را سرخ قامتیم            ای پـادشـاهِ حُـسن نـگـاهی که رعـتـیم

فـکـری به روزگـارِ بـدِ حـالِ ما بکـن            جان حـسین تـشـنه‌ات ای ابر رحـمتـیم


ما زائر سه شـنبه و شب‌های جـمعه‌ایم            آواره‌ایــم؛ دربــه‌درِ یــک زیــارتــیــم

مـا با غـبـارِ کـربـبـلا هـم‌نـفـس شـدیـم            یعنی بیا که خـاک تو هـستـیم تـربـتـیم

ما را ببخـش اگر که اسیـر مـعـیـشـتیم            ما را ببـخش اگر که کمی کم محـبـتـیم

هـر روز آمـدیـم و بـدهـکـارتـر شـدیم            تقـصیر لطف توست عزیزم بد عادتیم

بر روی ما حساب کن آقا که سالهاست            چـشم انـتـظارِ آمـدنت اشک حـسـرتـیم

حرف امام صادق ما هست این حدیث            درکت کـنـیم اگر همۀ عمر خـدمـتـیم*

ما را هـزار بـار جـهـان آزمـوده است            هر بـار دیـده است فـقـط اسـتـقـامـتـیـم

این جـملۀ بزرگ از آوینی است گفت:            ما راسـت قـامـتـانِ جهـاد و شـهـادتـیم

هر روز می‌رسـد خـبـری از شهـادتی            شکـر خـدا که باز بر این راه دعـوتیم

از نسل جـبهـه است همۀ نـسل‌های ما            نـسـل خـمـیـنی است اگر عین غـیرتیم

این بـچـه‌ها‌ی ما چـقـدر جـمکـرانی‌اند            مدیون مِهـرِ حضرت زهـرای عـترتیم

خلاد بن صفار می‌گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی»؛ (خیر! اگر دوران او را درک می کردم، همۀ زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم)

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : چهارپاره

کاش من هم به لطف مذهب نور            تـا مــقــام حــضــور مـی‌رفــتــم

کـاش مــانـنـد یــار صــادقــتــان            بـی‌امــان در تــنــور مـی‌رفــتــم


عـلم عـالـم در اخـتـیـار شـماست            جبر در این مسیـر حـیران است

چـشـم‌هـایت طـبـیب و بـیـمارش            یک جـهـان جـابر بن حیان است

روز و شـب را رقـم بــزن آخـر            ماه و خورشید در مُرکّب توست

مـلـک لا هـوت را مـراد تـویـی            آسـمـان‌هـا مـریـد مـذهب توست

قـصـه تـکــرار مـی‌شـود یـعـنـی            باز هـم در مـدیـنه عـاشق نیست

کوچه در کوچه شهـر را گـشـتم            هیچ‌کـس با امـام، صـادق نیـست

خـواب دیـدم که پـشـت پنجـره‌ها            روبــروی بــقـــیـــع گــریـــانــم

پــا بــه پــای کــبــوتــران حــرم            در پــی آن مـــزار پــنــهــــانــم

گـریه در گـریـه بـا خـودم گـفـتم            جـان افـلاک پـشـت پنجره‌هاست

آی مــردم! تــمــام هـسـتــی مــا            در همین خاک پشت پنجره‌هاست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : مجید لشکری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کوچه‌ای بود و دری بود و امامی روی خاک            می‌دوید آشفته‌رو ماه تمامی روی خاک

رشتۀ پـوسیده‌ای را روی مرکـب دیده‌ام            عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک


می‌چکاند ابیات بر پای دری، آن نیمه‌شب            روضه‌هایی شور را با تلخ‌کامی روی خاک

از نجف آئـینه آوردند در آغـوشِ سنگ            ریخت در تعجیل‌شان وادِی السَّلامی روی خاک

از مدیـنه تا مدیـنه اسـم‌هـایی اعـظم‌ست            اسم‌هایی روی نی، چندین اسامی روی خاک

قـبلـۀ حاجـاتِ ما را بی‌نـمـازان می‌برند            می‌رود در دست بت ‌«بیت الحرامی» روی خاک

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر و همچنین به دلیل عدم رعایت شأن امام حذف شد

بی‌عمامه، بی‌عصا، بی‌تاب قرآن می‌دوید            چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

داغ تـو آب کرده دل سـنـگ خـاره را            هم جنس روضه کرده هُشام و زُراره را

سوگ تو، صبح صادق دامان فـاطـمه            خاموش کرده نـور هـزاران ستاره را


دارد برای زخـم دلـت گـریـه می‌کـنـد            زهری که بسته بر روی تو راه چاره را

دارد نـفـس نفـس زدنت شرح می‌دهـد            پــای پـیــاده و دل سـنـگ ســواره را

قــنـفـذ دوبــاره آمـده فـریـاد مـی‌کـشـد            آورده اسـت بـر در خـانـه شــراره را

در بین روضه واژۀ "قنفذ" تو را شکست            باید دوبـاره گـریه کـنـی این اشاره را

از قطره‌های اشک تو مرثیه می‌چکـد            باید نـوشت مـتـن لـهــوفـی دوبـاره را

از شرحـه‌شـرحۀ جـگـر تو نـوشـته‌اند            شـرح مـصـیـبـت بـدن پــاره پــاره را

از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو            از خـاتمی که گریه کند گـوشـواره را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـولای من سلام خـدا هدیه محضرت            گــل‌بــوســۀ مــلائــکــة الله بــر درت

یـا صـادق الائـمـه کـه قـران نـاطـقـی            عــالـم فـدای آن نـفـس روح پــرورت


تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم            زانـو زنـنـد خـیـل مـلک پـای مـنبرت

بر کرسی خـطابه لبت چونکه باز شد            باغ بهـشت مـصطـفـوی شد معـطرت

از تو گرفت درس بـصیرت ابوبصیر            صدها زراره کاتب و اندیـشه‌گـسترت

سرچـشمۀ زلال حـقـیقـت کـلام توست            شد جرعه‌نوش، علم و فضیلت ز کوثرت

معراج توست علم و در آن سیر نور شد            هـفـت آسـمـان عـالـم معـنا مـسـخـرت

تنها جهاد، عرصۀ شمشیر و تیغ نیست            روز ازل جـهــاد سـخـن شـد مـقـدّرت

در دست تو کـتـاب خـدا بود ذوالفـقار            فـقه و اصول، نیزه و شمـشیر دیگرت

مدیـون توست مکـتب شیـعه الی الأبـد            در این جهـاد، لـطف خـدا بود یاورت

دشـمن که بـسـت دست یـداللهی تو را            رد شـد تـمـام خـاطـره‌هـا از بـرابـرت

رفـتی سرِ بـرهـنه و پـای پـیـاده لـیک            سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت

در طول عمر، داغ فدک با دل تو بود            می‌زد حـدیث حـادثـه زخـم مـکـررت

بـاشـد برای اهل ولا، جـلـوۀ حـضـور            در گـوشـۀ بـقــیـع، مــزار مـطـهــرت

گـاهی نـگـاه کـن به دل بـی‌قـرار مـن            دست «کمیل » و دامن تو، جان مادرت

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

الا قـرار دل و جانِ بی‌قـرار ظهورت!            کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟

کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟            کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟


خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد            خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت

دعـای عهـد بخـوانم در آرزوی قـیامت            سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت

بهار مبعـث پیـغـمبری گرفت جهان را            شکـوه دیگر بعـثـت بُوَد بهـار ظهورت

گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است            که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت

ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد            ز کـوثـری که برآید ز آبـشار ظهورت

ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب            شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت

خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند            بُوَد مسیح مقـدّس، طلایـه‌دار ظهـورت

شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم            دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

جـمـعه‌ها روز اُنـس با مهـدی‌سـت            بهـتـرین ذکر جـمـعه یا مهـدی‌ست

حـاجـت از حـجـت خـدا خـواهـیـد            بـه خـدا! حـجـت خـدا مـهـدی‌سـت


هر که را در جـهـان امـامی هست            اهـل عـالـم! امــام مـا مـهـدی‌سـت

بــا دو بــال غــدیــر و عــاشــورا            اوج پـرواز شـیـعـه تـا مـهـدی‌ست

چــارده وجــه چــارده مـعــصــوم            ز ابـتــدا تـا بـه انـتـهـا مـهـدی‌ست

حـجـرالاســود و حـطـیـم و مـقــام            زمـزم و مـروه و صفـا مهـدی‌ست

مـا دعــا بـر ظــهــور او کــردیــم            روح آمـیـن این دعـا، مـهـدی‌سـت

چـشـم دل باز کـن بـبـیـن "مـیـثـم"            شیعه هرجا که هست با مهدی‌ست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته‌ست            صراط را ز همین راه مستقیم گرفته‌ست

تو از عـشیرهٔ عـشقی، تو از قـبیـلهٔ قـبله            که عطر، مرقدت از جنّة ‌النعیم گرفته‌ست


گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی            سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفته‌ست

همیشه سفرهٔ دل باز کرده‌ام به حضورت            که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفته‌ست

همیشه عبد حـقیر است در برابر معـبود            به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفته‌ست؟

بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت            به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفته‌ست

مَـلَک غـبار، ز قـبـر تو تا نَرُفـته نرَفـته            در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفته‌ست

چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟            که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفته‌ست

کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر            که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفته‌ست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مثنوی

درود ای کـنـار عـلی میر بدر            سلام ای شهـید اُحـد، شیر بدر

بـه خـیــل شـهـیـدان حق مقـتدا            گـرامـی‌عـمـوی رســول خــدا


شـهـادت ز آغـاز، پـابـسـت تو            شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو

وجـود تو از بـحـر، لـبـریـزتر            خـدنـگـت ز تـیـغ اجـل تـیـزتر

به بدر و اُحُد همچو حیدر یکی            به بـازوت خـتـم رُسـل مـتکـی

شنیدم که چون آمدی از شکار            غبارت به رخـسار بود آشکار

سرشکی که بر سینه زد آذرت            روان بـود از دیـدۀ هـمـسـرت

کنار تو بنشست و بگریست زار            که ای شـیـر بازآمده از شکار

شکار و بیابان و صحرا بس است            محمّد تو چون نیستی، بی‌کس است

نـبـودی که از چـارسـو آمـدنـد            مـحـمـّد عـزیـز دلـت را زدنـد

بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد            فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد

تو چون رعد از دل کشیدی خروش            ز خشم و غضب‌ خونت آمد به جوش

گـرفـتی ره خـصـم نـا اهـل را            شکستی سر نحـس بوجهـل را

زدی ضربه‌اش از یسار و یمین            که گردیده چون مرده نقش زمین

از آن پس نبُد زهره کس را دگر            که گردد به ختم رسل حمله‌ور

تو خود پای تا سر همه جان شدی            به دست محـمّد مسلـمـان شدی

تو شیـر اُحد بودی و شیر بدر            به دست تو گردید شمشیر بدر

دریغا دریغـا که دشمن شتافـت            دل و پهلو و سینه‌ات را شکافت

چو آمد به خاک زمین پشت تو            بـریـدنـد بـیـنـی و انـگـشت تو

تو را چون جگر پاره در جنگ شد            به کام عدو آن جگر، سنگ شد

به زخم تنت دشت و صحرا گریست            اُحد نیز با چشم زهرا گریست

کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست            در آن دم که پهلوی زهرا شکست

کجا بودی آن دم که با ضرب در            پـسـر از بـرای پـدر شد سـپـر

نبودی که حقِّ علی غصب شد            صمد گشت تنها، صنم نصب شد

کجا بودی آن دم که در علقـمه            نـدا داد عـبـاس «یـا فـاطـمـه»

اگر کـربـلا بودی ای نورعین            چو عـباس بودی برای حسـین

نـبـودی بـبـیـنی که در قـتـلگاه            شد از کعب نی، جسم زینب سیاه

سکـینه، رباب، عاتکه، فاطـمه            غریبانه در دشت و صحرا همه

چو نی، ناله در نیـنوا می‌زدند            تو را در بـیابـان صدا می‌زدند

امــیــد دل ســیّــدالـــنـاس تـــو            تو عـبـاس بودی و عـباس، تو

ز «میثم»ز خلق و خدای ودود            به عباس و تو، تا قیامت درود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی            فروغ چشم حـبیبی و چـلچـراغ هُدایی

هـنوز قـبلۀ دل‌ها نبود کعـبه که دیـدنـد            تو محو قبلۀ عشق و وفا، تو قبله‌نمایی


تو سر به خاک قـدوم یتـیم آمنه سودی            تو دل به مهر نبوت سپرده‌ای، چه وفایی!

تو در کـمـند تـولای اهـل‌بیت اسـیـری            تو حمزه هستی و از هرچه هست و نیست رهایی

فروغ معرفت از اهل‌بیت نور گرفـتی            تو انعـکـاس تـمـام و کـمـال آیـنه‌هـایی

تو در عقـیدۀ خود شاهـباز اوج یـقـینی            تو جان‌نثار نبی در کمال صدق و صفایی

تو روز بدر درخشیده‌ای چو بدر به میدان            الا که شیر رسول خدا و شیـر خـدایی

تو روز معرکه بخشیدی آبرو به شجاعت            تو داده‌ای به شهامت شکوه و قدر و بهایی

شهادت تو چنان آتشی به جانِ جهان زد            که در «نبرد اُحُد» آفرید کرب‌وبلایی

برای آن که نبـیـند «صَفـیه» لالۀ پرپر            فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبایی!

سزد که خاک تو تسبیح دست فاطمه باشد            چرا که گفت پیمبر تو «سید‌الشهدایی»

ردیف می‌شود آهـنگِ رفـتنِ به مدیـنه            اگر تو یاد کنی از شکستگان به دعایی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

بـالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار            شـد آسـمـان روشـنِ آن روز تـارِ تـار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت            از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت


حـمـزه در آن میانه که گـرم قـتال شد            کم کم بـرای حـمـلۀ‌ دشمن مـجـال شد

آنقدر روبهان به شکارش کـمین زدند            تا نـیـزه‌ای به سیـنـۀ آن نـازنـین زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست            خورشید چشم‌های رئوفش به خون نشست

لـبـریـز زخـم بود و جـراحت دل نـبی            از دست رفـتـه بود همه حـاصل نـبی

مـیـدان خـروش نـالـۀ واویـلـتا گـرفت            عالم برای غربت حـمـزه عـزا گرفت

جانم فـدای پـیـکـر پـاک و مـطـهـرش            جـانـم فـدای زخــم فـراوان پـیـکـرش

اما هـنـوز غـربت آن روز مـانـده بود            داغی عـظـیم بر دل عالم نـشـانده بود

خواهر کنار جـسم برادر رسیـد و بعد            آهـی ز داغ لالـۀ پـرپـر کـشـیـد و بعد

پیمانه‌های صبر دل او که جوش رفت            آنقدر ناله زد که همان‌جا ز هوش رفت

آری دلـم گـرفـتـه ز انــدوه دیــگــری            دارم دوباره مـاتم مـظـلـومه خواهری

زینب غروب واقعه را غرق خون که دید            از خـیـمـه تا حـوالـی گـودال می‌دویـد

نــاگـاه دیــد در دل گــودال قـتــلـگــاه            در خـون تـپـیده پـیکر سردار بی‌سـپاه

پس با زبان پُـر گـله آن بضعـۀ‌ بـتـول            رو کرد بر مـدیـنه که یا أیهـا الرسول

این کشتۀ‌ فتاده به هامون حسین توست            این صید دست و پا زده در خون حسین توست

: امتیاز